او در این کتاب استدلال میکند: آموزش عمومی، هدر دادن وقت و پول است و سرمایه گذاری روی آن باید متوقف شود.
از وقتی یادمان میآید، در حال تحصیل بودهایم. دوازده سال از دبستان تا دبیرستان و بعد هم دانشگاه. مداوماً به ما گفتهاند که اگر درس نخوانی، به جایی نخواهی رسید. اما زندگی واقعی، به خیلیهایمان نشان داده است که تحصیلات ربط چندانی ندارد به جایگاهی که در جامعه خواهیم داشت. آیا همین یک نکته، کافی نیست که در فایدۀ آن همه درسخواندن شک کنیم؟ اقتصاد میگوید کافی است، اما فلسفه مخالف است.
***
من اختیارگرا نیستم، اما دوست دارم با اختیارگراها بحث و گفتوگو کنم.یکی از این اختیارگرایان برایان کاپلان است. استاد اقتصاد در دانشگاه جرج میسون و نویسنده کتابی که به تازگی چاپ شده است: پروندهای در مخالفت با آموزش«The Case Against Education». او در این کتاب استدلال جسورانهای را مطرح می کند: آموزش عمومی، هدر دادن وقت و پول است و سرمایه گذاری روی آن باید متوقف شود. کاپلان شواهد و مدارک زیادی در اثبات این ادعا برمیشمارد که بیشترشان تقویتکننده این دیدگاه او هستند که رویهای که تاکنون پیش گرفتهایم خوب عمل نکردهاست.
از این نظر که نظام فعلی ما شکست خورده است با او هم عقیدهام، اما متقاعد نشدهام که باید آموزش عمومی را کنار بگذاریم. بنابرین سراغ کاپلان رفتم و از او خواستم استدلالش را بیان کند.
در ادامه پیاده شدۀ مکالمه ما را با کمی اصلاح می خوانید.
- شان ایلینگ: شما فکر می کنید آموزش عمومی تلف کردن وقت و سرمایه در سطح کلان است. من فکر میکنم این دیدگاه کاملاً اشتباه است. اگر درست نمیگویم دلیلش را بگویید.
برایان کاپلان: بر این مسأله واقفم که دیدگاهم راجع به اینکه تحصیل، هدردادن وقت و سرمایه است، مرا آدم فرومایهای نشان میدهد. این عقیده درواقع خلاف همۀ ویژگیهای مثبتی است که مردم برای آموزش قائل هستند.
اما استدلال اصلی من این است: آموزش، تلف کردن زمان و سرمایه است زیرا کارکرد نهایی آن فراگیری مهارتهای کاری مفید نیست. همچنین به جهت لذت بردن دانش آموزان از تجربۀ تحصیل هم نیست. آنچه بیش از هر چیز رخ میدهد این است که با آن فخرفروشی میکنند؛ یا چنان که اقتصاددانان میگویند «سیگنال می فرستند۲». میخواهند در آینده، کارفرمایانشان را تحت تأثیر قرار دهند و نشان دهند چقدر در کار خود متخصصاند.
این روزها خیل عظیمی از جوان ها به کالج میروند اما بسیاری از آنها پس از اتمام کالج شغل خوبی به دست نمیآورند. یا اینکه در پی کسب تحصیلات بالاتر، زیر بار قرض میروند و عاقبت به کاری متوسط مشغول میشوند. این وضع را با تصوری که از کالج داریم مقایسه کنید. تصور ما این است که آموزشهای ارزشمندی میبینیم، مهارتهای مفیدی به دست میآوریم و در آخر پاداش زحمتاتمان را با یک شغل خوب میگیریم.
- با برخی از این گفتهها باید مخالفت کنم، اما ابتدا بیا یک چیز را در بحثمان روشن کنیم: اینجا درباره تحصیلات عالی حرف میزنیم یا تحصیلات ۱۲سالۀ مدرسه؟ یا درباره همهشان؟
دوست دارم بگویم درباره همهشان، اما درواقع از قبل از دبیرستان اطلاعات چندانی نداریم. تمرکز من بر دبیرستان به بالاست. کودکستان تا کلاس هشتم حکم مراقبت روزانه از فرزندان را دارد وقتی پدرومادرشان سر کار هستند. هدررفتهای آموزشی از دبیرستان مسأله ساز میشوند چراکه بچهها در آن سن و سال میتوانند کارهایی بسیار ثمربخش تر انجام دهند، مثلاً دوره های کارآموزی یا هنرستان را بگذرانند.
- فکر می کنم اینجا جایی است که من با شما مخالفم: به نظر شما ما بیش از حد آموزش داریم، و به نظر من این شیوه آموزش است که اشتباه است. به عبارت دیگر، شما خواهان آموزش کمترید و من خواهان آموزش بهتر.
پاسخ من این است که آموزش کمتر آسان و بهبود نظام آموزشی دشوار است. قیاسی که در کتاب به کار میبرم این است: فرض کنید یکی از دوستانتان نزد شما میآید و میگوید «کِرِم ترمیم کننده ناخنی که یک ماه پیش خریدی و صد دلار برایت آب خورد یادت است؟» «آره». «اثبات شده که جواب نمیدهد، دیگر از آن استفاده نکن»، و شما می گویی «خب، تا وقتی که کرم ترمیم کنندۀ اثربخشی به من ندهی من از همین کرم استفاده میکنم». دوستتان میگوید «من نمیدانم کدام کرم واقعاً اثر دارد، و بحثهای زیادی دربارهاش وجود دارد. پیدا کردنش هم واقعاً کار سختی است. چیزی که میدانم این است که دیگر نباید ماهی صد دلار برای این کرم هدر بدهی».
از نظر من این مثال خیلی شبیه موقعیتی است که در حیطه آموزش با آن مواجهایم. شواهد روشنی داریم که نشان میدهند هدررفت زیادی داریم، امّا دقیقاً نمیدانیم چه چیزی بهتر است. تمام چیزی که میدانیم این است که وضعیت کنونی به شدت ناکارآمد است، بنابراین فکر نمیکنم لازم باشد همچنان پول خرجش کنیم.
- شما مدام از کلمه «هدردادن» استفاده می کنید، امّا منظورتان واضح نیست. میخواهید بگویید اگر تحصیلات به شغل خوب نینجامد، هدردادن محسوب میشود؟
خب، اگر تحصیل درعمل شما را برای یک شغل تعلیم ندهد و از آن لذت هم نبرید، از نظر من بیهوده است. در صورتی که آموزش دیده شوید یا از آن لذت ببرید، میگویم «خب، دیگر بیهوده نیست چون دست کم چیزی از آن بیرون آمده است». یا برای آینده آماده میشوید یا به رضایت خاطر دست مییابید، اما اگر به هیچ یک از این دو نرسید، به نظر من چیزی نیست مگر هدر دادن».
- این موارد را در کتابتان چگونه سنجیده اید؟
از ایدۀ بازده اجتماعی«social return»استفاده کردم که اصطلاح مورد استفاده اقتصاددانان برای توصیف ارزش یک سرمایهگذاری از نقطه نظر اجتماعی است. آنها نه تنها به فایده و هزینه یک فرد، بلکه به فایدهها و هزینههای همۀ افراد جامعه نیز توجه میکنند.
فهمیدیم که دادههای به دردبخور چندانی در این زمینه موجود نیست. مقالات علمی زیادی به آموزش و بازده اجتماعی آن پرداخته بودند، اما دامنۀ آنها به قدری محدود بود که نمیتوانستند تصویری کلی ارائه دهند. به این ترتیب تلاش کردم این کار را در این کتاب انجام دهم. وقتی بازده اجتماعی آموزش را با دقت بررسی میکنید متوجه می شوید چه مقدار از آن به سیگنال فرستادن خلاصه میشود، و کاملاً قانع میشوید که کاری که اکنون انجام میدهیم یک سرمایه گذاری اجتماعی هولناک است.
- از نظر شما آموزش عملی فنی و مکانیکی است، از این رو به کسب مهارت و ثمربخش بودن و بازار کار خلاصه می شود. به نظر من یک نظام آموزشی خوب بر آن است که شهروندانی دانا پرورش دهد، افرادی که دموکراسی را ارج نهند، آگاه باشند و به راحتی فریب نخورند. اینکه ما در این کار موفق نبوده ایم به این معنی نیست که آموزشْ وقت هدردادن است، معنایش این است که ما این کار را به درستی انجام نداده ایم.
من یک فصل کامل را به انواع اجتماعیِ آموزش اختصاص دادهام. شما درواقع چیزی میگویید که تقریباً هیچ کس دیگری در بحث ها مطرح نکرده است، این که ما باید به شواهد تجربی نگاه کنیم و ببینیم آیا نظام موجود موفق است یا خیر.بنابراین پرسش این است، آیا ما واقعاً توانستهایم از دانش آموزان شهروندان خوبی بسازیم؟ شواهدی وجود دارد که نشان میدهد کالج شما را از لحاظ سیاسی تغییر چندانی نمیدهد، و از شما شهروندان خوبی، چنان که شما توصیف کردید، نمیسازد.
نه اینکه تحصیل در کالج هیچ تأثیری بر افراد نداشته باشد، مسلماً دارد، اما تأثیرات آن خیلی کمتر از چیزی است که مردم باور دارند. پس وقتی شما میگویید نظام موجود ما جواب گو نیست و باید آن را تغییر دهیم «چه گواهی وجود دارد که تغییردادن آن بتواند کمکی بکند؟»و چگونه می توانیم وقت و پول مورد نیاز برای تغییر آن را توجیه کنیم درحالی که نمی دانیم کدام شیوه خوب عمل میکند؟
به همین دلیل معتقدم یک شک گرایی معقولانه الزامی است و میگویم ببینید، نظام فعلی کارآمد نیست، دست کم خیلی کارآمد نیست. اگر کسی بگوید نظامی سراغ دارد که مثمر ثمر است، بار اثبات آن بر دوش اوست و باید نشان دهد که نظامی کار آمد است.
- من در چند دانشگاه تدریس کرده ام، و انتقادهای زیادی از آموزش عالی دارم، اما با این حال فکر نمیکنم راه حل در این باشد که آموزش را به طور کلی تقلیل دهیم. من معتقدم باید به طور پیوسته آن را دگرگون و اصلاح کنیم، و این یعنی آن را بر اساس مهارتهای مورد نیاز جامعه برنامه ریزی کنیم، نیز به طوری که تعهدمان را به یک آموزش جامع لیبرال دموکراتیک قوت بخشد. اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم، اگر نخواهیم، آنوقت به عقیده من از کل پروژۀ لیبرال دموکراسی دست شسته ایم.
شان، دیدگاه تو خیلی جالب است. یادم نمی آید پیش از این با کسی مثل تو صحبت کرده باشم، پس این عالی است. چیزی که میگویی واقعاً خوب به نظر میرسد. مسأله این است که آن را چگونه به انجام برسانیم. کم کردن هدررفتها ساده و واضح است. اما بهترکردن این نظام کار سختی است، برای این کار ناچارید به افرادی اعتماد کنید که پیش از این هم خراب کردهاند، و این کار بیتدبیری به نظر می رسد.
- اینکه کاری سخت است، دلیلی خوبی برای انجام ندادنش نیست.
از نظر من دلیل خوبی است. این استدلال قاطعی نیست، اما یکی از بهترینهاست.
- ما در مخالفت با این مورد به توافق خواهیم رسید. در اینجا میخواهم بر پیوند آموزش و دموکراسی تأکید کنم. به آنچه در چند سال اخیر در این آمريكا رخ داده نگاه میکنم و می اندیشم که اگر شهروندانمان را حقیقتاً آموزش داده بودیم، اگر وقت کمتری صرف فروکردن واقعیت ها در سر دانش آموزان کرده بودیم و بیشتر به حمایت از پژوهش های آزاد و تفکر انتقادی پرداخته بودیم، آیا هیچ یک از این اتفاقات رخ می داد. اصلاً درک نمیکنم که کاهش آموزش چگونه میتواند حلال مشکل ما باشد.
کاملاً موافقم. درواقع این یکی از موضوعات مهم در کتاب اولم، افسانه رأی دهندۀ منطقی«The Myth of the Rational Voter» است. پاسخ اصلیام به آنچه شما میگویید این است: چگونه؟ چگونه به دانش آموزان یاد میدهیم چگونه فکر کنند؟ من منابع مطالعاتی روانشناسی آموزش را خیلی دقیق مطالعه کردهام و چیزی که دستگیرم شد این بود که آن ها میخواهند باور کنند که میتوان به افراد شیوۀ فکرکردن یا شیوۀ یادگرفتن آموخت، اما بعد از ۱۰۰ سال مطالعه بر روی آن، هنوز نمیدانند چگونه این کار را انجام دهند. تقریباً دربارهاش ناامید شدهاند.
اما میتوان گفت همگی موافقند که نظام آموزشی کنونی ما به افراد شیوۀ اندیشیدن یاد نمیدهد، و هیچ کس یک راه چاره جادویی در چنته ندارد که وضعیت را درست کند. احساس من این است که وقتی عدهای دوست دارند چیزی را باور کنند، و آن را مدت زمانی طولانی مطالعه میکنند و باز هم نمیتوانند به یک باور برسند، خود گواه محکمی است بر این که آن چیز درست نبوده است. ممکن است بگویید اگر ده برابر تعداد کنونی روانشناس آموزش داشتیم، عاقبت میتوانستیم بفهمیم چطور به افراد چگونه فکرکردن را آموزش دهیم، اما همین حالا هم انرژی زیادی صرف این کار شده. افراد باهوش بسیاری تلاش کردهاند این مشکل را حل کنند و راههایی برای آموزش چگونه اندیشیدن به افراد بیابند، اما تاکنون نتوانستهاند به راهی دست پیدا کنند.
- و به نظر شما صرف هزینه و زمان کمتر برا ی آموزش باعث بهبود وضعیتمان میشود؟
بله. من نمیگویم باعث بهبود اندیشیدنمان میشود. فکر می کنم کیفیت اندیشۀ ما تغییری نمیکند چون معتقد نیستم که نظام کنونی دارد آن را تقویت میکند، اما ما باید خیلی از منابع را ذخیره کنیم، و افراد میتوانند زندگیشان را از سنین پایینتر آغاز کنند، که من آن را پیشرفتی بزرگ میدانم. هم اکنون منابع زیادی بیهوده هدر میروند، منابعی که میتوان خیلی بهتر از آن ها استفاده کرد.
- من نگران این هم هستم که کاهش سرمایهگذاری کلان عمومی در آموزش باعث گسترش خیلی از نابرابری هایی شود که اکنون در جامعه با آن ها دست به گریبانیم. در دنیای ایده آل شما، افراد ثروتمند میتوانند تحصیلاتشان را ادامه دهند و افرادی که این توانایی را ندارند بیشتر و بیشتر عقب میافتند.
این مسأله مسلماً مرا نیز نگران میکرد، اما پس از مطالعات فراوان روی این موضوع نظرم عوض شد. این پرسش برای شروع خوب است: ترجیح میدادید یک ترک تحصیل کرده از دبیرستان در سال ۱۹۴۵ بودید یا در زمان حال؟
- ۱۹۴۵.
دقیقاً. سال ۱۹۴۵ برای کسانی که دبیرستان را رها میکردند بهتر بوده، به این علت که در آن زمان این کار ننگ نبوده و افراد زیادی ترک تحصیل میکردند. کسی این را بدیهی نمیدانست که اگر شما دبیرستان را رها کردهاید حتماً مشکلی دارید. کاملاً قابل درک بود که شاید خانواده تان پول کافی برای کالج یا هر چیز دیگری نداشته است، شما به خاطر این موضوع طرد نمیشدید و هنوز فرصتهای خوبی در انتظارتان بود.امروزه به خاطر اینکه سطح تحصیلات خیلی بالا رفته است و به علت قدرتگیری آن نوع سیگنال دهی که پیش تر به آن اشاره کردم، اگر دوران دبیرستان را نگذرانید عملاً همه فرصتهای شما برای به دست آوردن یک شغل رضایت بخش از بین میرود. کارفرمایان به راحتی ترک تحصیلیها را رد می کنند چون سطح تحصیلات به میزان قابل توجهی بالا رفته است.
به همین دلیل است که کاهش تحصیلات به صورت گسترده، تنها راه برای متعادل و عادلانه کردن وضعیت کنونی است. چون معنای مدرک تحصیلی را تغییر میدهد و طرز فکر کارفرمایان دربارۀ اینکه چه کسی ارزش مصاحبه و استخدام دارد را عوض میکند. در دنیایی که هیچ پرستاری مدرک کارشناسی نداشته باشد، بیمارستانها نمیتوانند بگویند ما فقط با پرستارانی که مدرک کارشناسی دارند مصاحبه میکنیم.
- توضیح دهید که از نظر شما یک نظام آموزشی بیعیب و نقص باید چگونه باشد.
من اختیارگرا هستم، و هرگز آن را پنهان نکردهام، بنابراین عقیدۀ من این است که بار اثبات باید بر دوش دولت باشد و از مالیات دهندگان دربارۀ پولشان سؤال کند. البته موضع سیاسی خیلی از مردم این نیست. اگر با آنها هم عقیده نباشید، باید با نظر آنها که کاملاً متفاوت از نظر شماست، کنار بیایید.میخواهم این ریسک را بپذیرم و بگویم که ما باید بین مدارس و دولت جدایی داشته باشیم، درست مثل جدایی دین از دولت، و دولت باید از این عرصه کنار بکشد و آن را به مصرفکنندگان و خیریه ها بسپارد تا آن را پیش ببرند. این نتیجه گیری برگرفته از دادههایی نیست که ذکر کردم، در حقیقت فلسفۀ سیاسی شخصی من است.
- شما در کتابتان به موارد جالب بسیاری اشاره میکنید که من پیش از آن متوجه خیلی از آنها نشده بودم. با این حال درنهایت فکر میکنم شما اتهامی که بر نظام آموزشی کنونی وارد است را به اشتباه بر خودِ آموزش وارد میكنید.
پيشبینی وضعیت نظام آموزشیمان در آینده، این است که ببینیم وضعیت در گذشته چگونه بوده است. این نظام برای مدت زمان بسیار طولانی ناکارآمد بوده است و شما میگویید«بیایید آن را اصلاح کنیم». من میگویم بعید است فایده ای داشته باشد. اگر مشکلمان نسبتاً جزئی بود باز هم امیدی بود، اما وقتی این نظام از پایه مشکل دارد، امکان اصلاح آن از نظر من آرزویی بیش نیست.
- اطلاعات کتاب شناختی:
Caplan, Bryan. The case against education: Why the education system is a waste of time and money. Princeton University Press, 2018
- پینوشتها:
این مطلب برگرفته از در تاریخ ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۸ با عنوان «Why this economist thinks public education is mostly pointless» در وب سایت ووکس منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را با ترجمۀ عرفانه محبی منتشر کرده است.
شان ایلینگ (Sean Illing) دانش آموختۀ دکتری در فلسفه و علوم سیاسی از دانشگاه لوئیزیانا است. او مصاحبه گر و ویراستار ارشد ووکس است و نوشته هایش در سالون نیز منتشر می شود. برایان کاپلان (Bryan Caplan) استاد اقتصاد در دانشگاه جورج میسون آمریکاست.
نظر شما